جدول جو
جدول جو

معنی قالب کردن - جستجوی لغت در جدول جو

قالب کردن
چپاندن بز گرفتن جسمی را در قالبی قرار دادن قالبگیری کردن، فریب دادن طرف در معامله جنسی را گرانتر از بهای اصلی فروختن کلاه گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
قالب کردن
کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
تصویری از قالب کردن
تصویر قالب کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غالب کردن
تصویر غالب کردن
چیره کردن غلبه دادن پیروز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالب کردن
تصویر غالب کردن
((لِ کَ دَ))
پیروز کردن، غلبه دادن، کالای بد را با نیرنگ و حقه به خریدار به جای کالای خوب فروختن
فرهنگ فارسی معین
ترانه خواندن، هیاهو کردن، گپ زدن گفتگو کردن گپ زدن، همهمه کردن هیاهو کردن، نغمه خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب کردن
تصویر قاب کردن
فروازیدن جا دادن چیزی در قاب: قاب کردن عکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
نبرد کردن، جدال کردن، هماورد جنگ طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالی کردن
تصویر حالی کردن
خوشیدن خوش گشتن، آگاهاندن فهماندن فهمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاله کردن
تصویر اقاله کردن
به هم زدن ویزاندن بر انگیختن بیع فسخ کردن بیع و شری
فرهنگ لغت هوشیار
پنهان کردن سر پشت دیواری و سپس بیرون کردن سر و گفتن دالی برای خندانیدن کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
نادرستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایب کردن
تصویر غایب کردن
گم کردن، مفقود کردن، از دست دادن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت کردن
تصویر قامت کردن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قائم کردن
تصویر قائم کردن
بر پا داشتن، ثابت و استوار کردن، محکم کردن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حالی کردن
تصویر حالی کردن
بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد، فهماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقاب کردن
تصویر عقاب کردن
شکنجه دادن عذاب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایب کردن
تصویر غایب کردن
گم کردن، از دست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
در هم کردن، آمیختن، مخلوط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در تداول عوام نانخورش را کم کم با نان خوردن تا بهمه نان برسد، قناعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
فرهنگ لغت هوشیار
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاش کردن
تصویر قلاش کردن
میخوارگی کردن، عیاری کردن: ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لالا کردن
تصویر لالا کردن
(کودکان) خوابیدن خفتن، در زبان اطفال خفتن، خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پرکردن لبریز ساختن: لبالب کن از باده خوشگوار بنه پیش کیخسرو روزگار (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
روبه رو کردن، برابر کردن روبرو کردن، معادل کردن مساوی کردن، مقابله کردن تطبیق کردن: (و وصیت کرد که درینجا خمی در زیر خاک است نسخه ای از توریه درآنجا نهاده است. برفتنند و باز کردند و بر گرفتند و با آنکه عزیر میخواند مقابل کردند حرفی کمابیش نبود باو ایمان آوردند.) (تفسیرابوالفتوح. چا. . 1 ج 457: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
نالیدن، باآه وزاری التماس و دعاکردن تضرع کردن: ناله ای کن کای تو علام الغیوب زیر سنگ مکر بدمارا مکوب، شکایت کردن گله کردن: حافظ، از فقر مکن ناله که گرشعر این است هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی. (حافظ. 321)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالش کردن
تصویر نالش کردن
شکوه و شکایت کردن، گله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب کردن
تصویر واجب کردن
واجب قراردان لازم کردن بایسته کردن، لازم بودن ضرور بودن: (... پس اکنون بدین آیه واجب کند که کشتگان احد نیم چندان بدر بودند)، سزاوار بودن: (از خرد واجب نکند اندرین روزگار فترت که ما یکجا، جمع باشیم) یا واجب کردن رای. حکم کردن اندیشه و تصمیم: (و یکی را که رای واجب کند بر اثر فرستاه میشود تا آن کارها بواجبی قرار گیرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا کردن
تصویر بالا کردن
((کَ))
بزرگ کردن (فرزند)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حالی کردن
تصویر حالی کردن
((کَ دَ))
فهماندن، فهمانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالی کردن
تصویر خالی کردن
((کَ دَ))
تهی کردن، خلوت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
((کَ دَ))
درهم و برهم کردن، دیوانه شدن، اختلال حواس پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبله کردن
تصویر قبله کردن
((~. دَ))
پیش رو داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
Challenge, Defy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خالی کردن
تصویر خالی کردن
Empty, Deflate, Void
دیکشنری فارسی به انگلیسی